پهلوانان روستای سروکلا .:. 17 لاله .:.

17laleh@chmail.ir

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست ...
=====================
شهدای روستای سروکلا ( به ترتیب تاریخ شهادت ):
ناصر الهی
عبدالعلی صمدی
مجید میرزایی
محسن یوسفی
غلامرضا داودی
حبیب (کریم) صادقی
عباسگدا (علی) داودی
عباس سروی
سبحان رنجبر
حامد سروی
ذبیح الله ربیعی
شعبان سروی
کاظم اصغری
رضا ربیعی
محمدرضا مسرور
عباسعلی سروی
عابد سروی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حبیب صادقی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
شهید حبیب الله صادقی
نام: حبیب
نام پدر: کربلایی رجب
تاریخ تولد: 1345
وضعیت تأهل: مجرد
عضویت: بسیجی
منطقه عملیاتی: خوزستان
نام عملیات: والفجر 8
تاریخ شهادت: 1364/12/22
محل شهادت: فاو
         بر زخم هزار ساله مرهم شده ای
سر دسته عاشقان عالم شده ای
         
افزون شده از نام تو آوازه عشق
هرچند ز جمع عاشقان کم شده ای

---------------------------

  • پهلوانان روستای سروکلا
  • ۰
  • ۰

وصیت نامه برادر شهید حبیب صادقی

                             باسم رب اشهداء و صدیقین     

وصیتی کرده به من عزیز همسنگرم = که من شهید اگر شدم بگو تو با مادرم

طلب نمائید از خدا سلامت رهبرم  =    گریه مکن مادر من با رفقا می رویم

     با درود و سلام به آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام امت خمینی بت شکن این پیر جماران این حسین زمان (ع) و با درود سلام به شهدا از صدر اسلام گرفته تا به حال که با خون گرمشان درخت اسلام را ابیاری کردند وصیت خودم را از آنجائی شروع می کنم که خداوند در قرآن آیه با المجاهدین را آورده است که درروز قیامت فرشتگان مرحباگویان به استقبال مجاهدین راه خدا که با شمشیر به خود آویخته از درب مخصوص وارد بهشت می شوند و می روند و هر آنکه جهاد در راه خدا را به همراه امام عادل  ترک کند لباس خواری و ذلت پوشیده و در زندگی تنگ دست و نیازمند گردد دینش از بین برود ای خدای مهربان من گناه زیادی کرده ام تو با بخشندگی خودت مرا ببخش انسانی که مومن باشد از مرگ و شهادت نمی هراسد همانطوری که امام صادق (ع) می فرماید: مرگ برای انسانهای مومن و با تقوا مانند پریدن مرغ از قفس یا بیرون آوردن گوهری از صندوقچه است. پس هدف ما خدا است و غیر از خدا چیزی دیگری نیست پس شما ای منافقین کوردل شماها ای که به بسیجیان عاشق خدا تهمت و ناروا می گویید و می گویید بسیجیان برای پول به جبهه می روند یا برای مقام به جبهه رفتند لعنت خدا بر شما منافقین کور دل باد که به بسیجیان چنین تهمت می زنید خداوند متعال از سه کس به ملائک می بالد

1- اذان گو در بیابان بی آب و علف

2-  نماز شب خوان به تنهایی در حالی که در سجده بخواب می رود و به مردی که در میدان جهاد در حالی که همراهانش رفته اند می جنگد تا شهید بشود من از شما برادران و خواهران حزب الله می خواهم مسجد را خالی نکنید مسجد سنگر است باید همه شما این سنگر را حفظ کنید سخن دیگر من این است ولی فقیه خودتان رابشناسید چون پیامبر (ص) می فرماید هر کس ولی فقیه خود را نشناسد وقتی که مرد بعنوان بی دین و کافر شناخته شده است اما سخن دیگر من در مورد پدر و مادرم این است که ای مادر عزیزم من خودم رنج و زحمت شما را حس کردم و فهمیدم اما چه کنم من یگ امانتی هستم در دست شما که یک روزی شما باید این امانت را به درگاه خداوند تحویل بدهید. مادرجان سختی های شما زیاد است خداوند در قرآن می فرماید ما انسان را در رنج و سختی آفریدم(( ولقد خلقنا الانسان فی کبد)) مادرم، وقتی که من شهید شدم گریه برایم نکن، دشمن از ضعف شما سوء استفاده می کند . مادرجان دعا کنید ما به جائی برسیم که شما را در آن دنیا شفاعت بکنیم سخن دیگرم در مورد پدرم است ای پدرم اگر در موقع رفتن به جبهه ازشما اجازه نگرفتم و شما در شب هم مرا ندیدید، می دانم که شما ناراحت هستید

3- از دست دادن فرزند ناراحتی و گریه دارد اما راهی که من و امثال من انتخاب کردند راهی است که برای خدا میباشد چون امام عزیز ما خمینی بت شکن این قلب توفنده هزاران مسلمان جهان که گفتند رفتن به جبهه واجب کفائی است و اجازه پدر و مادر شرط نیست حرف او را بر اجازه شما مقدم دانستم و رفتم جبهه چون اسلام درخطر است امروز این ما هستیم که باید اسلام را نجات بدهیم شماها نباید برای من گناهکار ناراحتی کنید راهی که من انتخاب کردم راهی است که حسین بن علی (ع) و 72 تن از یاران او انتخاب کردند و رفتند. فقط از شما می خواهم برای امام عزیز دعا کنید و بگویید خدایا خدایا ازتک تک عمر ما بگیر و بر عمر امام عزیز ما بیفزای سخن دیگر من در مورد برادران کوچک خودم است شما ای دو برادر عزیز باید مثل من و دیگر برادران رزمنده هم درس خودتان را بخوانید و هم به جبهه بروید و سخن دیگر من با خواهرانم است که شما باید حجاب خودتان را حفظ کنید و گرنه ضربه به اسلام و مسلمین می زنید دیگر عرضی ندارم خداحافظ

چند شعر در مورد مادرم:

 کسی که ناز مرا می کشید مادربود =  کسی که حرف مرا می شنید مادربود

کسی که گنج بدستم سپرد، بود پدر=  کسی که رنج به پایم کشید مادر بود

کسی که شیره جان می مکید من بودم =   کسی که روح به تن می دمید مادر بود

کنار بستر بیمارم پرستاری    =  که تا به صبح نمی آرمید مادر بود

 

برادر دور افتاده شما صادقی17/12/64

  • پهلوانان روستای سروکلا